فضای کار نقاشیهای من، «پرتابشدگی» است. انسان از منظر اگزیستانسیالیسم به جهان و در نتیجه به زندگی، آزادی و اضطراب، توامان پرتاب شده است. در این فضا آنچه بیش از همه برای من حائز اهمیت است دو مفهوم «زنانگی» و «زمانمندی» است که به ناچار به هم گره خورده و در هم تنیدهاند.
از این رو نقاشیها، از یک طرف در حد فاصل «امر واقع» و «امر خیالی» خود را باز مییابند تا از فرمالیزم محض فاصله بگیرند و از طرف دیگر تاکید مضاعف بر زمان دارند. برای همین مولفۀ زمان را در این آثار به بستری برای اجرای نقاشیها درآوردم.
زمان بیرحم است، میپروراند و به قهقرا میبرد و این بیرحمی را تنها زنانند که به صورت امری بنیادین درک میکنند و با تجربه زیسته آنها گره خورده است.
زمان در ورقهای آلومینیومی، که بومها روی آنها چیدمان شدهاند، به مولفهای برای اجرا تبدیل میشود. ای اجرا در دوساحت «زوال» و «بازنمایی» میکوشد از یک طرف با اکسید شدن ورقها در طول زمان بر همان زمانمندی دیگر بیشفقتی تاکید کند که آرام، خونسرد، بیوقفه و بیملاحظه در حال رخنه کردن در همه چیز است و از طرف دیگر، تصویری محو و گنگ از حضور انسانی مقابل تابلو به دست دهد.
حضور یا حضورهایی که هریک نتیجه همان پرتابشدگی است.